هستيهستي، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

هستي من فرشته آسماني

خريد ظروف آشپزخانه

هستي نازم تو عيد تولد امير محسن پسر دايي عبدالحسين بود كفش براش هديه خريدم يه روز صبح رفتم بازار تو خواب بودي كه يك فوتبالدستي براش بخرم اونجا سروس اشپزخونه براي تو ديدم با آبميوه گيري و پنكه برات خريدم اومدم خونه ديدم بق كردي و ناراحتي كه چرا تو رو نبردم ببين قيافه تو                                                     ...
4 خرداد 1393

باغ عمو رضا

عيد يكي از جاهايي كه رفتيم باغ عمو رضا بود خيلي با بچه ها علي و نازنين زهرا بازي كردي بچه ها ي دايي مهدي رو خيلي دوست داري اسم علي رو ياد گرفتي بهش مي گي عدي به نازنين زهرا همينو مي گي اونا هم ذوق مي كنن فاطمه سلما دختر دايي ميثم چون كوچك تر هستش  هنوز بلد نيستيد با هم بازي كنيد  بهش مي گي نيني كه ديدي تلفظ مي كني نازنينم                         علي نازنين زهرا و هستي و ني ني خانم هم فاطمه سلما كه سه ماه از هستي كوچكتره                     ...
4 خرداد 1393

سال نو مبارك

نازنينم دومين سالي هست كه پيش مايي اومدنت باعث شده زندگي ما هميشه بهار باشه نازنينم دوستت دارم و بهترين آرزوها رو برات دارم      دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند   امسال سال اسبه   و هفت سين زندگي ما هستي خانوم آينه سفره هفت سين زندگي من اين سبزه زندگيمونه  اين ماهي زندگيمون كه باعث سرزندگي وسيب كوچولوي ما ...
4 خرداد 1393

پس از دو ماه تاخير

دوستاي مهربونم سلام مرسي كه اين مدت كه نبودم بهم سر زدين و تنهام نذاشتين اين مدت درگير بودم نمي تونستم سر بزنم ولي امروز تصميم گرفتم حتما بيام و اتفاقات اين دو ماه رو بذارم اول هستي خانوم در عيد نوروز  هستي خانومم امسال سال تحويل ساعت 8:20 دقيقه شب بود و ما ساعت يك ربع به هشت رسيديم خونه مامان جون اينا كه لار زندگي مي كنند براي آماده شدن و لباس عيدي پوشيدن فرصت كمي داشتيم خيلي سريع كارهامون انجام دادديم و سر سفره نشستيم و لي شما شيطون بلا وسط سفره نشسته بودي نازنينم و مي خواستي همه چيز و رو برداري اينبار كه رفتيم مسافرت خدا رو شكر زود به محيط عادت كردي و اينقدر بدو بدو مي كردي و تمام اتاقها و كمد ها رو به هم ريخته بودي خلاصه براي خ...
4 خرداد 1393
1